• abdolahFamili
  • abdolahePanjeShahi
  • madarPanjeShahi-2
  • برخی از مادران شهیدان فدائي
  • nasrinPanjehShahi
  • siminPanjehShahi

برای دیدن کتاب در مرورگر خود اینجا کلیک کنید.

برای دانلود کتاب اینجا کلیک کنید.

برای اطلاعات بیشتر درباره دانلود کتاب به صفحه دریافت کتاب بروید.

فشرده مطالب کتاب

پیش‌گفتار کتاب: در سوک عبدالله پنجه‌شاهی
نشانه‌ها
درباره نگارنده، محسن صیرفی نژاد
واژه‌نامه سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران
بخش اول:
آشنایی با زندگی عبدالله پنجه‌شاهی
بخش دوم:
آشنایی با خانواده عبدالله پنجه‌شاهی
بخش سوم:
زندگی ادنا ثابت در سازمان چریکهای فدائي خلق ایران
بخش چهارم:
دیدگاه سازمان چریکهای فدائی ایران
بخش پنجم:
نگاه جوانان دموکرات ایران به روابط عاشقانه
بخش ششم:
روابط درونی سازمان چریکهای فدائی خلق ایران
بخش هفتم:
اعدام عبدالله پنجه‌شاهی در سازمان چریکهای فدائی خلق ایران
بخش هشتم:
واکنش چریکها به اعدام عبدالله پنجه شاهی
بخش نهم:
ناسازگاری داده‌های اعدام عبدالله پنجه‌شاهی
بخش دهم:
ریشه‌های اعدام پنجه شاهی
بخش یازدهم:
اعدام پنجه‌شاهی از نگاه‌هایی دیگر
بخش دوازدهم:
سه اعدام درون سازمانی دیگر
بخش سیزدهم:
سخن آخر

پیوست کتاب

مرضیه تهیدست «شمسی»

زندگی با عبدالله پنجه‌شاهی«حیدر»

فاطمه ایزدی «مهرنوش»

گوشه‌‌هایی از زندگی عبدالله پنجه‌شاهی و ادنا ثابت

پرویز هدائی «محمود»

یادمانده‌های پرویز هدایی از عبدالله پنجه‌شاهی و ادنا ثابت

شهین دوستدار «مهری»

با ادنا ثابت در خانه تیمی «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران»

تهماسب وزیری «عباس»

عبدالله پنجه‌شاهی عضو برجسته «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران»

ناهید قاجار «مهرنوش»

پاسخ‌های خانم ناهید قاجار
پیرامون رابطه عبدالله پنجه‌شاهی و ادنا ثابت

محسن صیرفی نژاد

بخشی از یادمانده‌های محسن صیرفی نژاد

«خسرو» از اعضای سابق سازمان

نشانه‌هایی از بحران در «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران»

گاه شمار رخدادها کمی پیش و کمی پس از قتل عبدالله پنجه‌شاهی

از پیشگفتار کتاب:

در بهار ۱۳۵۶ واقعه بسیار دردآور و تلخی در «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» رخ داد. این واقعه هولناک اعدام یکی از اعضای برجسته آن سازمان به نام عبدالله پنجه‌شاهی بود. این جنایت چنان دردآور و هولناک بود که تصمیم گیرندگان آن حتی خبرش را از اعضای این سازمان هم پنهان کردند و به آن‌ها گفتند که عبدالله ضربه خورده، یعنی بدست ساواک کشته شده است. اما واقعیت این بود که او ظاهراً به ادعای رابطه عاشقانه جنسی با رفیق هم‌رزم خود ادنا ثابت اعدام شد. آیا این ادعا درست بود؟ آیا به فرض درست بودن آن، عبدالله باید بدین خاطر اعدام می‌شد؟ آیا علت واقعی این جنایت ادعای ثابت نشده بود؟

گرچه چند سالی است که خبر این اعدام علنی شده است، هنوز نادانسته‌های قابل توجهی در این خصوص وجود دارد. در چنین شرایطی که اطلاعات کافی درباره این واقعه در دست نیست، برخی می‌کوشند حدس‌های خود را به جای نادانسته‌ها قرار دهند و بر این پایه به سؤال‌های مربوط به اعدام عبدالله پاسخ دهند. بیشتر این حدس‌ها واقعی نیستند و برپایه تمایل و دیدگاه‌های سیاسی گوینده آن‌ها بنا شده‌اند.

یکی از دلیل‌های ناسازگاری و ناموثق بودن برخی از اطلاعات این است که راو‌یان این اعدام اطلاعات خود را تا آنجا که به «مصلحت» خود و سازمان خودشان هست، مطرح می‌کنند. زیرا نمی‌خواهند اطلاعاتی را مطرح کنند که به موقعیت خود یا سازمان‌شان لطمه بزند. گروهی از این افراد هنوز منکر اعدام عبدالله می‌شوند و مرگ او را به ساواک نسبت می‌دهند و برخی دیگر شرکت رهبری آن زمان سازمان در این اعدام را منکر می‌شوند و تصمیم‌گیری در مورد اعدام را کار یک نفر می‌دانند که موقعیت سازمانی او نه در حد رهبری سازمان بلکه در حد یک مسؤل کم اهمیتی در شاخه مشهد بوده است. گویی این مسؤل هم سرخود عبدالله را کشته است.
بنابراین اطلاعات درباره اعدام عبدالله نه تنها بدلیل سرشت کار مخفی دز سازمان و بدلیل کشته شدن برخی از اعضای آن روز سازمان کم است، بلکه این اطلاعات کم در مواردی از فیلتر «مصلحت» نیز عبور می‌کنند، آنگاه بازسازی و مطرح می‌گردند. بنابراین این ادعاها حتی روایت هم نیستند بلکه داستان‌هایی هستند که «مصلحت» فردی یا سازمانی گوینده را بیان می‌کنند.

نگارنده این سطور خود در زمان اعدام عبدالله پنجه‌شاهی عضو «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» بوده، چند ماهی در پاییز و زمستان سال ۱۳۵۴ با عبدالله در یکی از تیم‌های سازمان زندگی کرده و از پاییز ۱۳۵۵ تا زمانی که او کشته شد، با او در شاخه اصفهان کار می‌کرده است. نگارنده چند روز پس از اعدام عبدالله از خبر به اصطلاح ضربه خوردن! او آگاه شد. حدود ده روز پس از آن نیز پی‌برد که عبدالله بدست ساواک کشته نشده بلکه بدست رفقایش در رهبری آن زمان سازمان اعدام شده است و به همین دلیل نیز از تشکیلات «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» کناره گیری کرد. از آنجا که نگارنده نه تنها در این اعدام نقشی نداشته، بلکه پس از اطلاع از آن با آن مخالفت کرده است، تمایلی به پنهان کردن اطلاعات خود ندارد.

نگارنده و همچنین کسانی که اطلاعاتی پیرامون قتل عبدالله پنجه‌شاهی دارند، در سن پیری هستند. با مرگ این افراد اطلاعات آن‌ها نیز از بین خواهد رفت. [بنابراین کار بسیار مفیدی است، اگر دوستانی که هنوز اطلاعات خود پیرامون این اعدام را مطرح نکرده اند، آن را بیان کنند و در دسترس نسل آینده قرار دهند.]


از مرضیه تهیدست

نوزده ساله بودم که به «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران» پیوستم و در پاییز ۱۳۵۲ زندگی مخفی خود را در یکی از خانه‌های تیمی این سازمان که در شهر اصفهان واقع بود، شروع کردم.

در صحبت با همسایه‌ها و مردم عادی من نقش خانم خانه را داشتم، خشایار سنجری مرد خانه بود و یوسف زرکاری«کامسامول» برادر من بحساب می‌آمد. … حدود دو یا سه هفته بعد رفیق خوبمان عبدالله پنجه شاهی«حیدر» به جمع ما اضافه شد. به همسایه ها گفتیم که او برادر من است. ما واقعاً مثل خواهر و برادر بودیم.

«حیدر» رفیقی با قدی متوسط، کمی چاق، خوش برخورد، بسیار مهربان، شوخ طبع و شاداب بود. در تیم او به خشایار بسیار نزدیک بود. با من و بطور کلی با خانم‌ها بسیار راحت برخورد می‌کرد. شاید دلیل آن این بود که او سه خواهر داشت که از کودکی با آن‌ها بزرگ شده بود.

من و «حیدر» از همان اول بهم خو گرفتیم و با هم خوب کار می‌کردیم. قرار شد با «حیدر» روزها به شناسایی شهر اصفهان برویم. اصفهان شهر جالبی است، کوچه های پر پیچ و خم زیادی دارد، مثل کوچه ۱۱ پیچ یا کوچه ۶ پیچ و غیره. ما روزها باهم از خانه بیرون می‌آمدیم و شهر را شناسایی می کریم.


از فاطی ایزدی

نخستین بار رفیق عبدالله را در اواخر ۱۳۵۴ دیدم. او به عنوان فرمانده نظامی به تیم ما آمد. روشن بود كه عبدالله [پنجه‌شاهی] از همه ما قدیمی‌‌تر است، خوش روحیه، خندان، بذله گو و بسیار مهربان. برای همه ما مثل یک رفیق قدیمی و عضوی از خانواده بود. فاصله‌ای را که ما با یثربی داشتیم، او نداشت. فضای تیم ما که پیش از آن هم شاد و صمیمی بود، با آمدن عبدالله، جنب و جوش و تحرک بیشتری گرفت. … رفقای دختر و پسر باید به طرزی غیرواقعی برابر می‌بودند. ورزش صبحگاهی كه قابل نداشت، در تمرین‌های دشوار نظامی هم باید از رفقای پسر عقب نمی‌ماندیم … .

در فاصله زمانی تخلیه خانه تا ضربه ۸ تیر دو سه بار همراه با حسین قلمبر سر قرار عبدالله رفتم. مثل همیشه مهربان و خوش روحیه بود. یکی از این قرارها در پارک کوچکی نزدیک بی‌سیم نجف آباد بود. همان روز عبدالله یک نشانی همراه با علامت سلامتی به من داد و گفت: اگر روزی هیچ جایی نداشتی و ارتباطت قطع شد به سراغ مادرم برو. می بینی. خیلی مهربونه.


از تهماسب وزیری

[از ۸ اسفند ۱۳۵۵ که صبا بیژن‌زاد عضو مرکزیت سازمان ضربه خورد]، رابط تیم ما با سازمان عبدالله پنجه‌شاهی بود.
من از همان دیدار اول شیفته قاطعیت، مهربانی و تیزبینی عبدالله شدم. رفیق به خاطر خصوصیات بارز و تجربه زیادی که داشت و همچنین بخاطر اینکه در آن شرایط امکانات خانوادگی خود را در اختیار سازمان گذاشته بود، نقش مهمی در حفظ سازمان داشت و بود و نبودش برای سازمان بسیار مهم بود.